صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۸۹۸

۱

دست کوته مکن از دامن احسان طلب

تا کشی نکهت یوسف ز گریبان طلب

۲

سالک آن به که شکایت ز ملامت نکند

که بود زخم زبان، خار بیابان طلب

۳

رهرو عشق محال است که افسرده شود

عرق سرد ندارد تب سوزان طلب

۴

پنجه سعی ترا ناخن غیرت کُندست

ورنه بی لعل و گهر نیست رگ کان طلب

۵

از طلب چون شوم آسوده، که هر چشم زدن

می شود تازه ز رخسار تو ایمان طلب

۶

شاهد ناطق کامل‌طلبان خاموشی است

شکوه دوری راه است ز نقصان طلب

۷

آسمان‌ها نفس بیهده‌ای می سوزند

به دویدن نشود قطع، بیابان طلب

۸

چشم‌پوشیده ز دیدار چه لذت یابد؟

چه کند جلوه مطلوب به حیران طلب؟

۹

جذبه‌ای را به عنان‌گیری شوقم بفرست

که ازین بیش ندارم سر و سامان طلب

۱۰

خار صحرای جنون از دل من سیراب است

زهره شیر بود آب نیستان طلب

۱۱

من چه گنجشک ضعیفم، که هزاران سیمرغ

بال و پر ریخته در سیر بیابان طلب

۱۲

جلوه شاهد مقصود بود پرده نشین

تا مصفا نشود آینه جان طلب

۱۳

پای از حلقه زنجیر گذارد بر تخت

هر که یک چند کند صبر به زندان طلب

۱۴

هر که چون غنچه کشد دست تصرف در جیب

ای بسا گل که بچیند ز گلستان طلب

۱۵

صائب از زخم زبان، عشق، محابا نکند

خس و خاشاک بود سنبل و ریحان طلب

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۶۷
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۲۹۰

نظرات

user_image
یدالله کائدی ( قائدی )
۱۳۹۴/۰۶/۳۱ - ۰۲:۴۸:۱۹
من چه گنجشک ضعیفم ، که هزاران سیمرغ بال و پر ریخته در سیر بیابان طلب ._____________________برای رسیدن به عنقای بقا در قاف وفا ، باید 7 وادی را طی کرد تا یه واقعیت های جذاب و غیر قابل انکاری رسید . رهائی انسان در بند این جهان خاکی و وصول به عالم بی آلایش ربّانی ، همانا طی کردن 7 وادی است تا به سرمنزل مقصود رسید . و در یک حالت شهودی فریاد برآورد که سیمرغ حقیقی مائیم که نام و نشانی از آن بی نشان داریم . با صفیرمان ، خفته گان فراش غفلت را بیدار کنیم و رشته تعلق را از پای پر بستگان گشائیم و صلا در ، دهیم که گشاینده بندها آمد ، بشتابید بشتابید . برای نیل به این مقصود باید اول وادی ( طلب ) را طی کرد که مرکب این وادی عشق است ، وادی دوم ( وادی عشق ) است که مرکب این وادی درد است . پیر ما گوید ( بی درد مباش ، که اندرین بازار هر که را درد نیست ، درمان نیست . والسلام . جان و روانتان خوش باد . یدالله کائدی ( قائدی ) هیستون تکزاس
user_image
یدالله کائدی ( قائدی )
۱۳۹۴/۰۶/۳۱ - ۰۲:۵۲:۱۲
در متن بالا اشتباه تایپی رخ داده بدینوسیله اصلاح می گردد .وادی اوّل طلب است مرکب این وادی صبر است . وادی دوم ، وادی عشق است مرکب این وادی درد است و.... کائدی
user_image
سید احسان میرصادقی
۱۳۹۵/۰۲/۱۱ - ۱۳:۱۰:۰۰
بیت نهم کلمه "که" اضافی است، درست این است: جذبه ای را به عنانگیری شوقم بفرستکه ازین بیش ندارم سر و سامان طلب
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۲/۱۱/۰۲ - ۱۰:۱۸:۴۶
از دامن بخشش و نیکویی جستجو و یاد حق دست بر مدار تا در سایه تلاش و تکاپو بوی خوش وصال یوسف را از گریبان طلب و یاد حق بشنوی.حضرت یعقوب نیز در راه طلب یوسف ایستادگی کرد تا اینکه چشمانش بینا شد.سالک حقیقی بهتر است که از سرزنش دیگران شکایت نکند زیرا در بیابان طلب حق خارها نباید سالک را از جستجو باز دارد. زخم زبان مردم در راه طلب به منزله خار بیابان های سلوک است.سالک وادی عشق حق ممکن نیست که پریشان و خسته شود تاب و حرارت سوزان وادی طلب حق، عرق سرد بر جبین سالک نمینشاند و طالب مدام در گرمای طلب به جستجو می پردازد. معمولاً تب سوزان و سخت آدمی عرق سردی به دنبال دارد اما تب سوزان طلب حق عرق سرد به دنبال ندارد و سالک حق مدام در حرارت طلب و بدون توقف به راه ادامه می دهد.    ناخن غیرت و حمیت پنجه تلاش تو کند شده است و گرنه در رگهای معدن طلب لعل و گهر فراوان است. طالب باید بیشتر سعی کند و از سیر و سلوک خسته نباشد. چون در سایه تلاش بیشتر از گنجینه های طلب حق گوهر به دست می آورد.چگونه دست از طلب بدارم؟ در حالیکه در هر چشم زدن که به رخسارت می نگرم ایمان و اعتقاد جستجوی حق در من تازه میشود چون به جمال زیبایت تماشا میکنم هر لحظه گل ایمان طلب در سرزمین وجود من تازه تر میشود پس با این سیر و اشتیاق چگونه میتوان دست از طلب کشید؟بهترین شاهد گویای طالبان کامل خاموشی است و از نشانه های روشن نقصان طلب شکوه کردن از دوری و رنج راه است.    آسمانها با سیر دایمی خود بیهوده خود را به رنج و زحمت می اندازند. بیابان و وادی طولانی جستجوی مطلوب تنها با دویدن بدون آگاهی و عشق به سر نمی رسد.نابینا از نعمت چشم و بینایی چه لذتی میبرد؟ و تجلیات مطلوب و جلوه معشوق نیز بر سالکی که در وادی طلب حیران و سرگردان مانده است چه نور فیضی خواهد رساند؟خدایا کشش و جدبه ای عنایت کن تا عنان شوق مرا بگیرد و مرا بیشتر از این در وادی طلب حیران و شوقمند نگذارد چون بیشتر از این توانایی و اسباب و لوازم طلب را ندارم.    آنقدر در صحرای جنون گریسته ام که خارهای آن بیابان از خون دل من سیراب شده اند و مانند من عاشق و دیوانه اند. در نیستانی که جایگاه شیران طالب است. آب آن نیستان دل و جرأت شیرانش را پیدا میکند.من در سیر وادی طلب سالکی بسیار ناتوان مانند گنجشک ضعیف هستم. در حالی که در سیرو سلوک بیابان طلب هزاران مرغ توانا و مرشد کامل بال و پر ریخته عاجز و درمانده از ادامه راه باز مانده اند.تا زمانی که آیینه روح طلب از غبار تعلقات زدوده نشود، پرتو رخسار زیبای مقصود و مطلوب در پرده میماند و چهره نمی نماید لازمه تجلی محبوب روشنی و صفای جان سالک و طالب است.    کسی که صبر و بردباری را در زندان طلب مدتی حفظ کند و با شکیبایی انس گیرد دیری نمی پاید که از حلقه زنجیر زندان رهایی پیدا میکند و قدم بر تخت پادشاهی میگذارد.هر کس مثل غنچه دست نفوذ و دخالت خود را در گریبان خود کشد و سر به جیب مراقبه و ریاضت گذارد چه بسا که از گلستان طلب حق گلهای معنوی خواهد چید و فیض های لطیف خواهد برد.ای صائب عشق هرگز از طعن و ملامت دیگران ترس و بیمی ندارد. خار و خاشاک در مقام طلب حق در زیر پای سالک مثل سنبل و ریحان و پرنیان می آید. بیت بیانگر ملازمت و ملامت و عشق است آری عاشق چکند گر نکشد بار ملامت.