
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۹۰۸
۱
ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب
که سر زند ز لبش حرف آشنا در خواب
۲
غزال قدس به آن چشم نیمخواب که هست
به گرد چشم سیاهش رسد کجا در خواب
۳
شبی گذشت ترا خوش که از پریشانی
نرفت یک مژه تا صبح چشم ما در خواب
۴
ز بیم بوسه شکاران بوالهوس پیشه (است)
که حرف می زند آن چشم سرمه سا در خواب
۵
سحر شکفته تر از گل ز خواب برخیزد
به دست طفل گذارند چون حنا در خواب
۶
ز بخت سبز امیدم همین بود صائب
که لعل یار ببوسم به مدعا در خواب
تصاویر و صوت


نظرات