
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۹۱۷
۱
از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب
ما صلح می کنیم به یک سرمه دان شراب!
۲
از خشکسال توبه کم کاسه می رسیم
داریم چشم از همه دریاکشان شراب
۳
زنهار شرم دختر رز را نگاه دار
در روز آفتاب مپیما عیان شراب
۴
هر غنچه ای ز باده گلرنگ شیشه ای است
دیگر چه حاجت است درین بوستان شراب
۵
من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم
ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب!
۶
مینا به چشم روشنی جام می رود
در مجلسی که می کشد آن دلستان شراب
۷
ما ذوق لب گزیدن خمیازه یافتیم
ارزانی تو باد ز رطل گران شراب
۸
رنگ شکسته کاهربای شکفتگی است
کیفیت بهار دهد در خزان شراب
۹
ما داده ایم دست ارادت به دست تاک
زان روی می خوریم چو آب روان شراب
۱۰
صائب چراغ عشرت ما می شود خموش
گر کم شود ز ساغر ما یک زمان شراب
تصاویر و صوت


نظرات
قاسم آقاوردی زاده