صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۹۳۸

۱

در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست

گرچه شد درد این شراب صاف، کیفیت بجاست

۲

رفتن فصل بهار، از خواب سنگینی نبرد

طی شد ایام جوانی و همان غفلت بجاست

۳

توبه خواهش به سایل می دهد از روی تلخ

خواجه ممسک کند گر دعوی همت بجاست؟

۴

بحر نتواند فرو بردن کف بی مغز را

غرقه شد در آب یونان و همان حکمت بجاست

۵

در چنین عهدی که مردم خون هم را می خورند

می کشد هر کس که پا در دامن عزلت بجاست

۶

داد جا در دست چون خاتم سلیمان مور را

عزت افتادگان از صاحب دولت بجاست

۷

می فشاند گوهر و آب از خجالت می شود

گر کند ابر بهاران دعوی همت بجاست

۸

صائب از مینا به کنه باده مستان می رسند

اهل معنی را نظر بر عالم صورت بجاست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۱۹

نظرات