
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۹۴۵
۱
از دل سخت بتان از ناله ای فریاد خاست
خوش همایون طایری زین بیضه فولاد خاست
۲
من که در خاموشی از آیینه می بردم سبق
نوخطی دیدم که از هر موی من فریاد خاست
۳
تا دل سنگین شیرین هیچ جا منزل نکرد
هر شراری کز زبان تیشه فرهاد خاست
۴
ماه بر گردن نهاد از هاله طوق بندگی
سرو موزون تو تا از گلشن ایجاد خاست
۵
می کند چون دام، چشم شوخ انجم را به خاک
از خرام او مرا گردی که از بنیاد خاست
۶
در شکست قلب ما آن زلف و کاکل بس نبود؟
کان غبار خط مشکین هم پی امداد خاست
۷
وای بر بی طاقتان، کز روی آتشناک او
چون سپند از مهر خاموشی مرا فریاد خاست
۸
ساغرش چون لاله صائب دایم از می سرخ روست
هر که از خاک سیه با داغ مادرزاد خاست
تصاویر و صوت


نظرات