
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۹۵۷
۱
خاکساری برگ عیش خاطر آگاه ماست
چون گهر گرد یتیمی خاک بازیگاه ماست
۲
نیست از گرد خودی در کاروان ما اثر
هر که پیش افتاده است از خویشتن همراه ماست
۳
زین چمن چون سرو دامان تعلق چیده ایم
خار را خون در جگر از دامن کوتاه ماست
۴
چون دم شمشیر از سختی نگردانیم روی
می شود سنگ فسان، سنگی اگر در راه ماست
۵
از قمار عشق، ما را پاکبازی مطلب است
نیست غیر از نقش کم، نقشی که خاطرخواه ماست
۶
غافلیم از جانِ بیتقصیر در زندان تن
یوسف مصر از فرامُشگشتگان چاهِ ماست
۷
مطلب از ته کردن زانوست تحصیل شکست
ورنه معلومات عالم در دل آگاه ماست
۸
نیست صائب ناله ما همچو بلبل بی اثر
گوش گل خونین جگر از ناله جانکاه ماست
تصاویر و صوت


نظرات
مظفر محمدی الموتی خشکچالی