
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۹۸۵
۱
هر نقاب روی جانان را نقاب دیگرست
هر حجابی را که طی کردی حجاب دیگرست
۲
ناامیدی را به نومیدی مداوا می کنند
هر سرابی را درین وادی سراب دیگرست
۳
هر پریشان جلوه ای ما را نمی آرد به وجد
ذره ما در کمین آفتاب دیگرست
۴
گو جبین می فروشان سرکه نفروشد به ما
مستی ما همچو منصور از شراب دیگرست
۵
گل برای ما عبث خود را بر آتش می زند
چاره دردسر ما از گلاب دیگرست
۶
ماه تابان از حصار هاله گو بیرون میا
بزم ما را روشنی از ماهتاب دیگرست
۷
کرد آخر صحبت یوسف زلیخا را جوان
بعد پیری عشق را عهد شباب دیگرست
۸
ناخوشی های جهان را بیشتر خوش می کنند
پاک چشمان را مذاق انتخاب دیگرست
۹
از بیاض گردن خوبان تلاوت می کنند
ساده لوحان محبت را کتاب دیگرست
۱۰
دیده امید ما بر دولت بیدار نیست
فتح باب ما ز چشم نیمخواب دیگرست
۱۱
کوثر و زمزم عبث آب رخ خود می برند
صائب این لب تشنگی ما را ز آب دیگرست
تصاویر و صوت

نظرات