
صائب تبریزی
شمارهٔ ۲۸۸
۱
کشد در خاک و خونم گر غباری در من آویزد
ز پا افتم اگر خاری مرا در دامن آویزد
۲
ندارد جز ندامت حاصلی آمیزش مردم
نصیب برق گردد دانه چون در خرمن آویزد
۳
به جان خرسندی از جانان به آن ماند که یعقوبی
دهد از دست یوسف را و در پیراهن آویزد
نظرات