
صائب تبریزی
شمارهٔ ۳۶۷
۱
دلاوران که صف کارزار می شکنند
به خون گرم من اول خمار می شکنند
۲
هنوز ساقی محجوب ما نمی داند
که دلبران ز لب خود خمار می شکنند
۳
چه حاجت است به می بزم زهدکیشان را؟
به خون یکدگر اینجا خمار می شکنند
نظرات