
صائب تبریزی
شمارهٔ ۵۵۰
۱
خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من
داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من
۲
نیست گر صحرای محشر سینه گرمم، چرا
می پرد چون نامه هر سو پنبه های داغ من؟
نظرات