
صائب تبریزی
شمارهٔ ۹۱
۱
تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت
از پر و بال پری جاروب این ویرانه داشت
۲
شیشه ناموس من تا بر کنار طاق بود
هر که سنگی داشت از بهر من دیوانه داشت
۳
می شکست از خون من دایم خمار خویش را
چشم مخموری که در هر گوشه صد میخانه داشت
تصاویر و صوت

نظرات