سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۰۰

۱

آن آفرین جهان که نگهدار عالم است

هر دلبر زمانه هم اغیار عالم است

۲

چشمی که وا ز کثرت غفلت نمی شود

تا روز حشر دیدهٔ پندار عالم است

۳

نازم به آن بتی که به هر پا گذاشتن

صد گام پیش از پی آزار عالم است

۴

در قید ماست عالم و ما حظ نمی کنیم

ای وای بر کسی که گرفتار عالم است

۵

هر ذره ای ز مهر رخش رقص می کند

کافر بود کسی که در انکار عالم است

۶

گردون، متاع کینه فروشد به مشتری

روزی که مهر بر سر بازار عالم است

۷

چشم گدا به این همه تنگی و خیرگی

سیری ندیده، سیر ز دیدار عالم است

۸

منت ز آب و گل نکشد دل چو شد خراب

کاین خانه بی نیاز ز معمار عالم است

۹

در آفتاب حشر سعیدا چه می کند

آن کس که سایه پرور دیوار عالم است؟

تصاویر و صوت

نظرات