سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۰۲

۱

نه همین خندهٔ گل از پی نشو است و نماست

ای بسا گریه که چون شمع ز باد است و هواست

۲

سرکنم خم به طمع این چه حکایت باشد

دست بالا نکنم گر همه هنگام دعاست

۳

دلنشین شد بد و نیک و ادب و بی ادبی

تا ز پیش نظرم رسم تواضع برخاست

۴

غم خورد طالب و گو شاد نگردد محبوب

گرچه خورشید نبالید ولیکن مه کاست

۵

پرسش حشر به قانون شریعت باشد

که همین سلسله تا روز قیامت برپاست

۶

بی جمال تو مرا شب نشود هرگز روز

از جهان می شنوم وعدهٔ رؤیت فرداست

۷

گر سخن از قد رعنای تو آید به میان

روز محشر ز همه حرف سعیدا بالاست

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۹۰

نظرات