
سعیدا
شمارهٔ ۱۰۷
۱
جامه از رنگ و از گلشن بدن است
آفتابی به زیر پیرهن است
۲
دل عاشق تمام آیینه است
جام می پای تا به سر دهن است
۳
عالم از خاک سر برآوردند
مردهٔ ما هنوز بی کفن است
۴
در کلیسای عشق و آیینش
هر که زنار بست برهمن است
۵
هرچه دل خواست من به جان کردم
صاحب خانه آشنای من است
۶
صبحدم ورد عندلیب چمن
یا گل و یاسمین و یاسمن است
۷
با چنین اشک و پاره های جگر
هر کجا گریه می کنم چمن است
۸
هر که از پا و سر خبر دارد
پای تا سر به قید خویشتن است
۹
هر که پرورده شد در این مسلخ
عاقبت سر به پای خویشتن است
۱۰
با سعیداست یار هر جا هست
ویس با ماست گرچه در یمن است
نظرات