
سعیدا
شمارهٔ ۱۲۰
۱
چشمش همین نه دین و دل از ما گرفته است
جز خویش هر چه دیده در این جا گرفته است
۲
دیگر کشد سر از بغل حکم آسمان
دیوانه ای که دامن صحرا گرفته است
۳
اکثر ز سیر خویشتنش روی داده است
فیضی که چشم ما ز تماشا گرفته است
۴
زاهد اگرچه ترک سرانجام کرده است
آوازه اش ولی همه دنیا گرفته است
۵
گردیده چاک پیرهن یوسفم بخیر
دامان خود ز دست زلیخا گرفته است
۶
روی تو را به زلف سیاه تو نسبتی است
روزی است دامن شب یلدا گرفته است
۷
سر برده است و محرم اسرار کرده است
دل داده و زبان سعیدا گرفته است
تصاویر و صوت

نظرات