
سعیدا
شمارهٔ ۱۲۹
۱
نگاه شوخ [و] دل ساده روبهرو شده است
ترا کباب و مرا باده آرزو شده است
۲
خبر نشد سر مویی ز صبح روز فنا
اگرچه ظاهر من چون جهان دو مو شده است
۳
نه عاقلی است دلا کام جستن از آن لب
در این دقیقه بسی حرف و گفتگو شده است
۴
نمانده در جگرم قوت کشیدن آه
گمان برند که داغ دلم نکو شده است
۵
دم از محبت جانان نمیتوانم زد
که تار دوستیم بارها رفو شده است
۶
ندیدهایم سعیدا ز غیر، نیک و بدی
که هرچه دیده شد اندر جهان از او شده است
نظرات