سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۳۰

۱

هوشیار ای دل که او مست می ناب آمده است

در کنارش گیر زودی وقت دریاب آمده است

۲

هر جواهر کان نمی خواهی تو را آید به دست

گوهر مقصود در این بحر نایاب آمده است

۳

بر صفا روی او منکر چسان گردد کسی

چشم، بیت الله، ابرو طاق محراب آمده است

۴

با خیال زلف در زنجیر کردم پای دل

از تماشای رخش هرگه که بی تاب آمده است

۵

در فراقش خوابم آمد گریه می دیدم به خواب

چون شدم بیدار دیدم بر سرم آب آمده است

۶

نیمشب یاد رخش کردم منور شد جهان

غیر می داند که در این خانه مهتاب آمده است

۷

طفل اشکت گر سعیدا می رود عریان چه باک

نیست عیب این بینوا از عالم آب آمده است

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۱۰۰

نظرات