سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۴۱

۱

آفتاب از نفس صبح قیامت اثری است

آتش از گرمی روزش خبر معتبری است

۲

زلف، مخصوص رخ موی میانان باشد

سنبلی هست درآویخته هر جا کمری است

۳

همچو الماس دم تیشهٔ او کارگر است

تا به فرهاد جگر خسته ز شیرین نظری است

۴

گرچه صوفیه ندارند به کف هیچ هنر

عیب پوشیدن این فرقه عجایب هنری است

۵

خدمت پیر مغان ساز که بی منت پا

تا به سرمنزل مقصود چه خوش راهبری است

۶

توشه خوناب جگر، یار و مصاحب غم و درد

طرفه راهی است ره عشق عجایب سفری است

۷

گذر از جان و سعیدا قدمی پیش گذار

بی تکلف که سر کوی بتان خوش گذری است

تصاویر و صوت

نظرات