سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۴۷

۱

تنها نه خال عارض آن ماه، دیدنی است

این دانه را به چشم از آن روی، چیدنی است

۲

اندیشه مند کام مکن عقل خویش را

ز این شیر خام طفل خرد را بریدنی است

۳

بر غیر او چرا نکشی خط نیستی؟

بر روی خاک،‌ آخر دم خط کشیدنی است

۴

ای آن که سرکشیده و مغرور می روی

این قامت بلند تو آخر خمیدنی است

۵

دل را مکن اسیر تماشا که عاقبت

پوشیدنی است چشم تو را ز آنچه دیدنی است

۶

از چشم او چو سرمه سعیدا دل مرا

تا هست در نظر چه بلاها کشیدنی است

تصاویر و صوت

نظرات