سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۵۲

۱

باخبر باش که از حال خبرداری هست

خواب منع است در آن خانه که بیداری هست

۲

سخن دوست به بیگانه نباید گفتن

می ننوشیم در آن بزم که هشیاری هست

۳

گرچه گل ناز به همراهی بلبل دارد

لاله را همچو منی سوخته دل یاری هست

۴

عهد کردم به کسی [خواجگیی] نفروشم

در جهان تا به غلامیم خریداری هست

۵

یک به یک تیر قضا می رسد و می افتد

غایب از دیدهٔ ما و تو کمانداری هست

۶

نیستی بُله سعیدا ز دو عالم بگذر

دل به جنت چه دهی وعدهٔ دیداری هست

تصاویر و صوت

نظرات