سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۶۱

۱

گر برد از هوش زان چشم سیه تقصیر نیست

غیر دل دادن به چشم شوخ او تدبیر نیست

۲

تیغ ابرو مانع ظلم است چشم شوخ را

پاسبانی بر سر کافر به از شمشیر نیست

۳

گر مریدان را مراد از زهد، شیخی کردن است

هیچ تدبیری برای این به از تزویر نیست

۴

ای که از خلوت خرابات آمدی خوب آمدی

سر بزن پایی بزن این خانهٔ تصویر نیست

۵

از جهان بی ظلمت عصیان کسی کم رفته است

این رده دور و دراز البته بی شبگیر نیست

۶

در دل او نیست از آب ترحم قطره ای

یا در آه و نالهٔ ما قوت تأثیر نیست

۷

ای سعیدا دلبر از عاشق به از او واقف است

حال دل را پیش جانان حاجت تقریر نیست

تصاویر و صوت

نظرات