سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۷

۱

لب وانشد به ذکر، ز بیم ریا مرا

بر سینه بسته دست طلب در دعا مرا

۲

تا همچو موج، نقش خودی را زدم بر آب

در سینه داده همچو گهر بحر، جا مرا

۳

عشق تو روشناس نعیم و جحیم کرد

بیگانه کرد از دو جهان آشنا مرا

۴

در عالم شمار منم کم ز هر چه هست

گردون به دیده چون نکند توتیا مرا

۵

یک گندم درست سعیدا برون نشد

بی آبروی قسمت از این آسیا مرا

تصاویر و صوت

نظرات