
سعیدا
شمارهٔ ۱۷۱
۱
لامکانی تو و امکان تو بی چیزی نیست
نهی در عالم فرمان تو بی چیزی نیست
۲
از گریبان جهان سر به درآورده مرا
دست در گوشهٔ دامان تو بی چیزی نیست
۳
صد هزاران به تمنای تو چون اسماعیل
واله و کشته و حیران تو بی چیزی نیست
۴
روبرو با دل مجروح ستمدیدهٔ ما
حلقهٔ زلف پریشان تو بی چیزی نیست
۵
در گلو اشک گره گشته و خون می گریم
نالهٔ زار ز هجران تو بی چیزی نیست
۶
نمکی ریخته گویا به دلت از شورم
گریه ام زان لب خندان تو بی چیزی نیست
۷
خودنمایی است مگر قصد تو با خلق جهان
که چو گل چاک گریبان تو بی چیزی نیست
۸
خورده ای تیغ نگاهی مگر از دست کسی
که به دل زخم نمایان تو بی چیزی نیست
۹
ای سعیدا لب شیرینِ که داری به خیال
طوطی طبع غزلخوان تو بی چیزی نیست
تصاویر و صوت

نظرات