
سعیدا
شمارهٔ ۱۸
۱
همچو ساغر تا به لب همدم نمیسازد مرا
از شراب تلخ غم، بیغم نمیسازد مرا
۲
باده ده ای خضر آب زندگی در کار نیست
اخگر افسردهام شبنم نمیسازد مرا
۳
از بهشتم کرد بیرون عشق در خاکم فکند
حیرتی دارم که چون آدم نمیسازد مرا
۴
ساقیا خشت از سر خم گیر پر کن هرچه هست
امتحان دارم که از می کم نمیسازد مرا
۵
زخم شمشیر نگاه است این جراحت ای حکیم
ریزهٔ الماس نه مرهم نمیسازد مرا
۶
برّهپرورد خراباتم سعیدا چون کنم
خاک پاک مکه و زمزم نمیسازد مرا
نظرات