سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۸۴

۱

دل ز تکرار بهشت حور از کوثر گرفت

آن قدر سودم به صندل سر، که درد سر گرفت

۲

سرنوشتم بود دیدم کفر غالب شد به دین

حسن خط، حسن جمال یار را دربر گرفت

۳

کثرت عاشق به بالا برد کار حسن را

شمع ما از جوشش پروانه بال و پر گرفت

۴

لب گزیدن های او امروز بیجا نیست دوش

بوسه ها از لعل میگونش لب ساغر گرفت

۵

ما در آن فکریم تا [راهی] به خود پیدا کنیم

نامسلمان برد دین و کفر را کافر گرفت

۶

یاد گیر از شمع ای پروانه رسم سوختن

تن به آتش داد و آخر شعله را دربر گرفت

۷

هر کجا سیمین تنی بینی به سیمش کش کنار

کیست شیرین یوسفی را می توان با زر گرفت

۸

گرچه در آتش کرد تیزها ولیکن نرم نرم

بر سر این تندمشرب جای، خاکستر گرفت

۹

سینه عریان کرد جان بر کف نهاد و داد سر

تا سعیدا داد دل از نیش آن خنگر گرفت

تصاویر و صوت

نظرات