سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۹۶

۱

رفتم حباب وار ز خود در هوای موج

افتاده ام چو آب روان در قفای موج

۲

در دجله... موج آب اوفتادگان

دارند زیر پهلوی خود بوریای موج

۳

آب روان به یاد خرام تو هر زمان

صد چاک می زند به بر خود قبای موج

۴

ز ابروی ناز ماهوشی یاد می دهد

هر لحظه این کمانکشی دلگشای موج

۵

دیگر چه غم ز شورش و آشوب این محیط

گردیده است کشتی ما آشنای موج

۶

آمد نسیم [زلفت و خوابم] ز سر گرفت

افتاده است بر سر [من هم] هوای موج

۷

چشمم به بحر قطره زدن یاد می دهد

اشکم ناوفتاده عبث پیشوای موج

۸

تا گردد از ملامت تردامنی خلاص

افکنده است بحر به گردن ردای موج

۹

از اصل غیر فرع نشانی پدید نیست

ز این بحر کس ندیده سعیدا سوای موج

تصاویر و صوت

نظرات