
سعیدا
شمارهٔ ۱۹۸
۱
دور است و همین باغ و بهاری و دگر هیچ
ماییم و کف دست نگاری و دگر هیچ
۲
زهاد ندارند جز این نقد و قماشی
صد دانهٔ تسبیح شماری و دگر هیچ
۳
ز اسباب جهان دوست نداریم جز این سه
جام می و یاری و کناری و دگر هیچ
۴
همچون جرس ای کعبهٔ مقصود در این راه
داریم همین ناله و زاری و دگر هیچ
۵
می گفت به گل بلبل مسکین که در این باغ
ماییم و همین زحمت خاری و دگر هیچ
۶
معذور که چون روی نمایی به خلایق
ماییم و همین جان نثاری و دگر هیچ
۷
غیر از تن افسرده نداریم پناهی
ماییم و همین کهنه حصاری و دگر هیچ
۸
بر عمر مکن تکیه بزن نقش بر آبی
دور است و شش و پنج قماری و دگر هیچ
۹
زان عمر گرانمایه به اینیم تسلی
گاهی نظر از راهگذاری و دگر هیچ
۱۰
ز این راه رسیدند به مردی همه لیکن
ماییم و همین گرد و غباری و دگر هیچ
۱۱
صد شکر که داریم چو سیماب سعیدا
در چاه غمش صبر و قراری و دگر هیچ
تصاویر و صوت

نظرات