
سعیدا
شمارهٔ ۲۰
۱
انگشت تعرض نرسیده سخنم را
آسیب خزان راه ندیده چمنم را
۲
از بسکه لطیف است مرا ذایقه در کام
چون زهر کند حرف مکرر دهنم را
۳
ای شیخ نگه دار ز هم صحبتی ام دل
چون خلوت خود شهره مکن انجمنم را
۴
دانی که چو من گور به آتش زده ای نیست
گر باز کنی و بشکافی کفنم را
۵
حرف می و معشوق ز من عقل رباید
زنار بود هر خم مو برهمنم را
۶
از بسکه چو گل چاک زدم خرقهٔ تجرید
دامان و گریبان نبود پیرهنم را
۷
عضوم همه پرخار چو ماهی بود اما
هرگز نخلد خار تعلق بدنم را
۸
بیگانه ندارد خبر از رجعت عشاق
جز اهل وطن راه ندیده وطنم را
۹
شیرینی حرف است سعیدا که زبانم
بیرون نگذارد که برآید سخنم را
تصاویر و صوت

نظرات