
سعیدا
شمارهٔ ۲۰۴
۱
چو دید جسم مرا جای آرمیدن، روح
نیارمید در این جسم از تپیدن، روح
۲
غبار کوی تو دانست جسم را ورنه
نداشت طاقت این مشت گل کشیدن، روح
۳
قبول جسم نمی کرد اگر که می دانست
شراب موت در آخر نفس چشیدن روح
۴
هزار مرتبه در گوش من گرفته قرار
برای یک سخن از لعل او شنیدن روح
۵
به هیچ باب دگر رام کس نمی گردد
نهاد چون دل خود بر سر رمیدن روح
۶
چها که دیده نگردیده است در چشمم
برای یک نظر از دور بر تو دیدن روح
۷
علاج نیست که تن پا دراز خواهد کرد
ز جسم چون کند آهنگ سرکشیدن روح
۸
دمید خط چو سعیدا به گرد عارض یار
ز جسم کرد خیال برون دمیدن روح
تصاویر و صوت

نظرات