
سعیدا
شمارهٔ ۲۰۶
۱
مکن به روی دلارام من نظر گستاخ
مرو چو خس به دم اژدر شرر گستاخ
۲
به در کند ز جهانت فلک به رخ زردی
چو آفتاب روی گرچه در به در گستاخ
۳
چو زلف یار مبادا سیاه کجدستی
به زور شانه به آن مو شود کمر گستاخ
۴
به موج چین جبین بتان مشو حیران
مرو ز جهل به دریای پرخطر گستاخ
۵
نظر به ابروی او می کنی ز جان بگذر
مشو مقابل شمشیر، بی سپر گستاخ
۶
من فقیر چه سازم به آن چنان یاری
که کس به او نشود جز به سیم و زر گستاخ
۷
به جان خویش سعیدا تو خود زدی آتش
بگفتمت که به آن رو مکن نظر گستاخ
نظرات