سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۲۲

۱

چو از نور تجلی ساغری سرشار می‌گردد

حباب‌آسا تهی از خود تمامی یار می‌گردد

۲

به یاد تیغ آن ابرو بلندآوازه شد شعرم

چو حرف ماه نو در کوچه و بازار می‌گردد

۳

وجودی را که باشد ذره‌ای از مهر او در بر

چو مهر عالم‌آرا جمله تن دیدار می‌گردد

۴

مگر خواهد نمودن تیغ ابرو را نمی‌دانم

خیال [جان‌فشانی] بر سرم بسیار می‌گردد

۵

نیفتد کار با ابنای عالم هیچ کافر را

که خضر از عمر جاویدان خود بیزار می‌گردد

۶

کدامین خلوت از عمامه بهتر ای ریاپیشه

که مولانا عزیز از گوشهٔ دستار می‌گردد

۷

شکستی ساغر ما را سعیدا گر خبر یابد

دهان شیشهٔ می دیدهٔ خونبار می‌گردد

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۱۴۰

نظرات