سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۲۴

۱

ز راه عشقبازی این دل شیدا نمی‌گردد

که هرگز از طریق خویشتن دریا نمی‌گردد

۲

تواند آدمی شد اولیا، عارف شدن مشکل

شود خون شیر در پستان ولی صهبا نمی‌گردد

۳

به خوش‌چشمی کسی صاحب‌نظر کی می‌تواند شد

که نرگس سرمه‌سا گردد ولی بینا نمی‌گردد

۴

سراغ چشم لیلی از غزالان کردنی دارد

که مجنون نیست آن دیوانه در صحرا نمی‌گردد

۵

مبادا پای رنجیدن مکرر در میان آید

گره چون بر گره افتاد دیگر وانمی‌گردد

۶

سلامت را نمی‌خواهند رندان ملامت کش

به کوی نیک‌نامی عشق بی‌پروا نمی‌گردد

۷

زمان تندرستی و جوانی بی‌بدل باشد

که این بیت‌الحزن چو شد خراب احیا نمی‌گردد

۸

ز بازار دلم با خال آن رو زلف می‌داند

که چون شب در میان آمد دگر سودا نمی‌گردد

۹

سعیدا عندلیب باغ آن رعناست کز لطفش

[گلی] مانند خارش در جهان پیدا نمی‌گردد

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۱۴۵

نظرات