
سعیدا
شمارهٔ ۲۲۷
۱
نه خوی از جبههٔ آن دلبر مغرور می بارد
به چشم من ز روی آفتابش نور می بارد
۲
ندارم در نظر گر بحر شور غم چرا دایم
ز چشم گوهرافشان من آب شور می بارد؟
۳
نم تردامنی سرسبز خواهد کرد خاکم را
چه شد گر ابر رحمت بر سر مغفور می بارد
۴
ز مستی تاک می پیچد به خود سر می کشد هر سو
که کیفیت مدام از دانهٔ انگور می بارد
۵
اگرچه سنگ و چوب از هر طرف بر دار می آید
ولی از عشق، نصرت بر سر منصور می بارد
۶
سعیدا روی خشکی تا ابد زخمم نمی بیند
که از هر چشمهٔ داغم نم ناصور می بارد
نظرات