سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۲۸

۱

زبان بستهٔ ما صوت بی صدا دارد

لب خموش به دل حرف آشنا دارد

۲

به سعی هر که ابوجهل نفس کرده به چاه

قسم به عمرهٔ او کعبه اش صفا دارد

۳

مه و ستاره و خورشید این غلط حرفی است

فلک ز گردش ایام داغ ها دارد

۴

چرا چو چرخ فلک زلف سرکشی نکند

که آفتاب و مه و زهره و سها دارد

۵

اگر به کعبه رود دل اگر به قدس خلیل

محبت نجف و شوق کربلا دارد

۶

نشان قامت آن شوخ می دهد دل را

از آن به مصرع برجسته سرو جا دارد

۷

در انتظار خدنگ تو صید رم کرده

دویده می رود و چشم بر قفا دارد

۸

دلی که یافت سعیدا پناه در خم زلف

چه غم ز سایهٔ بال [و] پر هما دارد

تصاویر و صوت

نظرات