سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۲۹

۱

به هر وادی که آبادی است آن وادی جفا دارد

در آن صحرا که معموری نمی باشد صفا دارد

۲

تهی چون شد ز خود نی زیر و بم را ساز می گردد

نوای عیش و عشرت را در این جا بینوا دارد

۳

تسلی، ناشکیبایی، جفا، پیمان شکستن، عهد بربستن

چه گویم این جهان بی وفا با خود چها دارد

۴

نه شادی دارد از بودن نه غم دارد ز نابودن

که در شهر تعلق پادشاهی را گدا دارد

۵

تنی لاغر نه بردارد ز فرش هیچ کس منت

که از پهلوی خود با خویش، نقش بوریا دارد

۶

ندیدم همچو دل کامل عیاری دوربین یاری

که از هر جا چو می پرسم جوابی آشنا دارد

۷

سعیدا طبع وحشی سایهٔ دیوارکی خواهد

دل دیوانهٔ ما رم ز نقش بوریا دارد

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۱۴۵

نظرات