
سعیدا
شمارهٔ ۲۳۲
۱
در این وادی که معموری نه دیوار و نه در دارد
خوشا آن کس که نم در چشم و آهی در جگر دارد
۲
طریق خودنمایی نیست در آیین درویشی
کلاه فقر را پوشد کسی کاو ترک سر دارد
۳
جهان را هر زمان تغییر اوضاع است در باطن
که دریا در حقیقت هر نفس موج دگر دارد
۴
کسی از چاپلوسی دلنشین ما نمی گردد
که در مجلس مگس هم دست بر بالای سر دارد
۵
تو را در دل هزار امید و گویی طالب اویم
برو ای مرغ زیرک عاشقی کار دگر دارد
۶
ز بس اهل جهان فکر حیات خویشتن دارند
غم مردن سعیدا بهر مردم بیشتر دارد
تصاویر و صوت

نظرات