سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۳۷

۱

به هنگام دعا زاهد نظر بر آسمان دارد

امید دانهٔ گندم مگر از کهکشان دارد

۲

چه گویم با چنان شوخی که در نظارهٔ اول

خدنگ ناز و چشم مست و تیغ بی امان دارد

۳

به جان طور آتش از تجلای تو پیدا شد

ز دست توست هر داغی که در دل آسمان دارد

۴

ز بیداد تو در پیش که گویم چون تو می دانی

دلم از خنجر ناز تو زخم بی نشان دارد

۵

سعیدا هر کمالی را زوالی در کمین باشد

که هر سودی که ماه نو کند آخر زیان دارد

تصاویر و صوت

نظرات