سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۵

۱

چین فدا باد زلف پرچین را

مدد از کفر می رسد دین را

۲

همچو دل دین به باد می دادم

چه کنم چشم عاقبت بین را

۳

می توان کرد جای در دل سنگ

چه توان کرد قلب سنگین را

۴

تا نمودی جمال، گم کرده

همچو عنقا وجود، تسکین را

۵

بی می صاف شاد نتوان کرد

دل اندیشه ناک غمگین را

۶

گر توانی به بوریا سازی

نتوان دید نقش قالین را

۷

ترسم از شام و عصر هجران است

گر نخوانم نماز پیشین را

۸

چند باشی سوار ای واعظ

همچو اطفال، اسب چوبین را

۹

بر چنین اسب بسته ای خوش تنگ

از کتب زیر ران خود زین را

۱۰

هر که ز اخلاص خواند الحمدی

تو سعیدا بگوی آمین را

تصاویر و صوت

نظرات