
سعیدا
شمارهٔ ۲۵۰
۱
ذکر تو هوش [و] فکر تو از خویش می برد
بار خودی خیال تو از پیش می برد
۲
هر خار، کان کشیده به مژگان ز پای گل
بلبل به یادگار دل ریش می برد
۳
تنها نه فارغ از غم دنیاش می کند
غم ها ز دل برون دل درویش می برد
۴
هر گه که دل به خنجر نازی شود دچار
خود را قفا کشیده مرا پیش می برد
۵
اندوه کرد جمع سعیدا برای دل
دریوزه ای به خدمت درویش می برد
نظرات