سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۵۱

۱

در خاطری که آن بت عیار بگذرد

تا خود چها زسینهٔ افگار بگذرد

۲

دیگر سرشک من پی او گم نمی کند

یک بار گر به چشم گهربار بگذرد

۳

اشک مرا به کشت رسان و روا مدار

این بحر موج خیز که بیکار بگذرد

۴

غافل مشو ز دل که مبادا از این طریق

آن شوخ بی قرار به یکبار بگذرد

۵

پاکم کن از ریا و خدایا روا مدار

تسبیح من ز رشتهٔ زنار بگذرد

۶

آخر شود چو شمع دلیل شب وصال

در سینه ای که آه شرربار بگذرد

۷

اهل کرم کسی است که در رهگذار دوست

چون چشم اشبکبار ز ایثار بگذرد

۸

گیرایی عجوزهٔ دنیا ز ابلهی است

بردار دست خواهش و بگذار بگذرد

۹

باور مکن که مالک دینار اگر بود

در این زمانه از سر دینار بگذرد

۱۰

خوش آمده است مصرع صائب، سعید را

«کو سرگذشته ای که ز دستار بگذرد»

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۱۵۴

نظرات