سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۵۳

۱

از یک نظر لطف که آن مهر لقا کرد

چون [صبحدمی] هستی من رو به فنا کرد

۲

در صومعه بودم همهٔ عمر مقید

نازم به خرابات که از قید رها کرد

۳

تفریق مزاج دل ما را نتوانست

مردی که به حکمت شکر از شیر جدا کرد

۴

هر غنچه مرا شد به نظر صورت پیکان

تا در دل من تیر غم عشق تو جا کرد

۵

تا عشق تو از هر دو جهان کرد خلاصم

هر کس که مرا دید تو را خیر دعا کرد

۶

هر رنج و جفایی که رسد از دل داناست

از حق مگذر آن که ندانست صفا کرد

۷

جز پیر مغان کس هنر خویش نپوشید

هرگز به کسی گفت فلان عیب چرا کرد

۸

نی دوش که گلبانگ مرا راست نمی گفت

آوازهٔ عشاق تو بی برگ و نوا کرد

۹

در خدمت میخانه به سر برد سعیدا

کس را خبری نیست که او کار خدا کرد

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۱۶۰

نظرات