
سعیدا
شمارهٔ ۲۶۷
۱
رخش روزی که طعن رنگ با لعل بدخشان زد
لبش هم حرف های سخت با یاقوت و مرجان زد
۲
چه بدمست است چم او در این میخانهٔ عالم
که یک یک دوستان خویش را با تیر مژگان زد
۳
از آن روزی که قسام ازل قسمت ادا می کرد
صلا رندان عالم را به حسن ماهرویان زد
۴
ز فکر و ذکر شیطان کرد غافل اهل عالم را
چه شد یارب که این گم کرده طالع راه مایان زد
۵
ز تشریفی که نامش نسبتی با زلف او دارد
سلیمان تخت و بخت خویش بر کوه ماران زد
۶
گرفت آوازهٔ کوس مخالف طینتان دیگر
از آن روزی که گیتی نوبت شاه خراسان زد
۷
گلستان را سراسر دید پیراهن قبا کرده
سعیدا هم به نیش خار چاکی بر گریبان زد
نظرات