
سعیدا
شمارهٔ ۲۷۳
۱
تا چون نیم به لب، لب جانان نمیرسد
آوازهای به گوش من از جان نمیرسد
۲
باری است اوفتاده حمایل به گردنم
این دست تا به دامن خوبان نمیرسد
۳
همصحبتان پخته طلب کن که چون کباب
جز سوختن ز صحبت خامان نمیرسد
۴
ما را چه احتیاج به دارالشفای دل
دردی است درد ما که به درمان نمیرسد
۵
از دست کوتهی است سعیدا اشارتی
تا دامنی که چاک گریبان نمیرسد
نظرات