
سعیدا
شمارهٔ ۲۷۵
۱
رخ زرد عشقبازان چمن و بهار باشد
دل پر ز داغ ایشان همه لاله زار باشد
۲
بفکن به عین دریا خود را و امن بنشین
که بلای موج طوفان همه در کنار باشد
۳
دل غافل آن زمان سرد شود ز دار فانی
سر خویش را ببیند که به پای دار باشد
۴
خبری ز کوی جانان دهد آن کسی که دایم
قطرات اشک خونین به رخش قطار باشد
۵
ز جمال گل کسی فیض برد چو چشم نرگس
که تمام دیده گردد همه انتظار باشد
۶
سخن رقیب بدگو نه پسند خاطر اوست
که به حرف بادآورده چه اعتبار باشد
۷
ز حساب روز محشر نبود غمی سعیدا
که ندیده هیچ کس هیچ که در شمار باشد
نظرات