سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۸

۱

تا کمند وحدت دل کرده ام موی تو را

تکیه گاه خویش کردم طاق ابروی تو را

۲

گر به صد پیراهن یوسف بپیچی باز هم

با دماغ آشفتگی ها می برم بوی تو را

۳

بی نیازی ها تو را از ناز هم بیگانه کرد

خوب می دانم تو را طبع تو را خوی تو را

۴

وحشی چشم تو الفت با کسی نگرفته است

رام کی کس می تواند کرد آهوی تو را؟

۵

راستی بالذات یک مو نیست در زلف کجت

کس مسلمان کی تواند کرد هندوی تو را؟

۶

جویبار دیدهٔ خود را اگر دریا کنم

کی توان در بر کشیدن سرو دلجوی تو را؟

۷

از ازل با غم سعیدا استخوان پرورده است

کی شود خون شیر مادر طفل بدخوی تو را؟

تصاویر و صوت

نظرات