سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۸۶

۱

به رو تو را چو خط مشکبار پیدا شد

غبار آینه را اعتبار پیدا شد

۲

به دور خط رخت کامیاب شد دل ها

گل مراد در این روزگار پیدا شد

۳

برآید از دل مجروح، آه و نالهٔ گرم

پلنگ دایم از این کوهسار پیدا شد

۴

هزار نقش به دل های عاشقان بربست

هر آن شکن که به زلف نگار پیدا شد

۵

خیال در نظر آورد رنگ آن گلروی

مرا به سینهٔ دل خارخار پیدا شد

۶

ز موج خیز حوادث، اجل خلاصم کرد

که بحر شور فنا را کنار پیدا شد

۷

به دور عارض او فتنه های خوابیده

ز سر کشیدن خط آشکار پیدا شد

۸

چگونه خوانمش آدم کسی که آگه نیست

چه کار دارد و بهر چه کار پیدا شد

۹

کرم نشست سعیدا ز پا و شد معیوب

رواج بخل در این روزگار پیدا شد

تصاویر و صوت

نظرات