
سعیدا
شمارهٔ ۲۸۷
۱
دل ها به یاد صحبت مستان کباب شد
معموره ها ز دولت خوبان خراب شد
۲
شب بود شمع مجلس ما صبحدم چو شد
بیرون شد از خرابهٔ ما آفتاب شد
۳
دل پیش از این نداشت رواجی به چشم عشق
این شیشه تا شکست به سنگ، انتخاب شد
۴
هر قطرهٔ عرق که چکید از رخش به ناز
پیمانه گشت و جام شکست و گلاب شد
۵
تخمیر ما ز بادهٔ گلرنگ کرده اند
افتاده هر چه در قدح ما شراب شد
۶
آمد چو برف زاهد و بنشست همچو یخ
از همت صراحی و می رفت و آب شد
۷
صبحی دمی جمال تو می خواستم ز حق
برداشتی نقاب و دعا مستجاب شد
۸
می کرد عرض حال سعیدا به پیش او
لیکن زبان گرفت وی از اضطراب شد
نظرات