سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۲۹۲

۱

پای بر نرگس نهادی چشم بلبل تازه شد

شاخ سنبل را شکستی خاطر گل تازه شد

۲

آن قدر در راه فقر و نیستی کردیم صبر

تا قناعت سبز گردید و توکل تازه شد

۳

شب سخن از پیچش آن زلف آمد در میان

خاطر مجروح ما را داغ کاکل تازه شد

۴

با هلال عید اشارت کرد سوی جام می

عاشقان را زخم شمشیر تغافل تازه شد

۵

دی جهان آرا و شهرآرا به یاد آمد مرا

دل سعیدا از خیال شهر کابل تازه شد

تصاویر و صوت

نظرات