
سعیدا
شمارهٔ ۲۹۳
۱
دگر ساقی به بزم ما چنان مستانه میرقصد
که عاقل وجد میآرد از او دیوانه میرقصد
۲
به جام باده هردم دلنوازی ساز ای ساقی
که تا مستش کنی دیوانه استادانه میرقصد
۳
چنان مستانه مرغان چمن پرواز میآرند
که دام امروز در هر رهگذر با دانه میرقصد
۴
به دور دیگران افلاک دوران دگر دارد
همین در دور ما دوران دون طفلانه میرقصد
۵
فلک از چرخ کی افتد زمین از پای ننشیند
که در بزم جهان تا شیشه و پیمانه میرقصد
۶
نمیدانم که آدم در نهاد خود چه سر دارد
که نُه گردون سعیدا بر سر این دانه میرقصد
نظرات