سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۰۲

۱

گلرخانی که سراسر رو گلزار خودند

دایماً در عرق از گرمی بازار خودند

۲

اهل همت ننشینند گران در دل کس

این گُرُه تا رمقی هست به تن بار خودند

۳

گرچه چشمان تو مستند ولی هشیارند

دایماً باخبر از مردم بیمار خودند

۴

بسکه ابنای زمان کینهٔ هم می ورزند

تا رسد با دگری، در پی آزار خودند

۵

ای خوش آن گوشه نشینان که به صد ناز و نیاز

در حریم خود و در سایهٔ دیوار خودند

۶

آن گروهی که به کف آینهٔ جان دارند

کی به فکر خود و آرایش دیدار خودند؟

۷

کسب جمعیت از آن قوم سعیدا می کن

که پریشان شدهٔ نطق گهربار خودند

تصاویر و صوت

نظرات